تحولات منطقه

در روزهای خنک پاییزی، حرم مطهر امام رضا(ع) و طرح «مهر درخشان» بنیاد کرامت رضوی، میزبان کاروانی ۴۵ نفره از شاهین‌شهر اصفهان شد؛ سفری که برای برخی از زائران، زیارت اول و برای بسیاری پایان بیش از یک دهه دورماندن از زیارت بود.

از بانویی هشتاد ساله تا مادر فرزندان توان‌یاب؛ روایت‌هایی متفاوت از زیارت اولی‌ها
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

در روزهای خنک پاییزی، حرم مطهر امام رضا(ع) و طرح «مهر درخشان» بنیاد کرامت رضوی، میزبان کاروانی ۴۵ نفره از شاهین‌شهر اصفهان شد؛ سفری که برای برخی از زائران، زیارت اول و برای بسیاری پایان بیش از یک دهه دورماندن از زیارت بود. در میان آنان بانوی سالخورده‌ای متولد ۱۳۲۰ حضور داشت که با ویلچر اما با اراده‌ای استوار و قلبی مملو از دلتنگی برای حرم آقا، همراه کاروان شد و خانواده‌هایی که فرزندان با ناتوانی ذهنیشان آخرین‌بار در سال‌های دور توانسته بودند به پابوسی امام رضا(ع) برسند.
محوطه خروجی شاهین‌شهر حال‌وهوایی متفاوت داشت؛ اتوبوسی که قرار بود کاروان «مهر درخشان» را به مشهد برساند، یکی‌یکی پذیرای زائرانی می‌شد که سال‌هاست نامشان با «دلتنگی» گره خورده است. چمدان‌های کوچک و ساده، ویلچرهای تا شده و دست‌هایی که برای کمک به مسن‌ترین عضو کاروان (بانوی متولد ۱۳۲۰) پیش می‌آمد، همه نشان می‌داد این سفر فقط یک مسیر چندصد کیلومتری نیست.
برای بسیاری از این زائران، حرکت اتوبوس حکم بسته‌شدن فصل طولانی محرومیت را داشت؛ سال‌هایی که بیماری، مشکلات مالی یا شرایط خاص خانوادگی، آن‌ها را از زیارت حرم منور امام رضا(ع) دور نگه داشته بود. اما حالا، با همت مدیریت امور زائرین معاونت خدمات اجتماعی بنیاد کرامت، شبکه خادمیاری و طرح مهر درخشان، جاده‌ای که همیشه دست‌نیافتنی بوده، دوباره پیش رویشان باز شده بود.

خادمیار رضوی، صدای آرامی که ستون کاروان است

داخل اتوبوس، جایی میان صندلی‌های ردیف وسط، یوسف عربی، خادم‌الرضایی آشنا برای مردم شاهین‌شهر، آرام میان زائران حرکت می‌کرد؛ یک‌بار ویلچر بانوی سالخورده را تنظیم می‌کرد، بار دیگر پتو را روی پای یکی از زائران کم‌توان می‌انداخت. با اینکه مدیر کاروان بود، ظاهرش بیشتر شبیه همراه مهربانی بود که رنج سال‌های دوری زائران را از حفظ است.
وقتی از او درباره ترکیب کاروان پرسیدیم، با همان صدای آرامی که میان خادمان اصفهان شناخته شده است، گفت: ۴۵ نفر هستیم. بیشترشان کسانی‌اند که یا هرگز مشهد نیامده‌اند، یا بیش از ۱۲ سال از زیارت دور بوده‌اند. پنج نفرشان تا امروز به‌خاطر مشکلاتشان، حتی یک‌بار هم مشرف نشده بودند.
او مکثی کوتاه کرده و به بانوی هشتاد و اندی ساله اشاره می‌کند؛ زنی که به‌قول خودش «دلش تا آخرین لحظه عمرش نگاه به گنبد طلا را می‌خواهد» و می‌گوید: مسئولیت زیارت تمام و کمال ایشان و دیگر زائران گرانقدر امام رضا(ع) با من است و این افتخار من است.

روایتی از شفای یک کودک

یوسف در میان روایت‌هایش حرفی زد که وزنش بیشتر از یک خاطره معمولی بود. از شب آوردن پرچم حرم مطهر به شاهین‌شهر گفت؛ شبی که یکی از کودکان شهرشان درگیر سرطان بود. او ادامه داد: گفتند اسمش را کنار پرچم ببر و برایش دعا کن… دکتر برای بچه ۲۰ جلسه شیمی‌درمانی و آزمایش‌های سخت تجویز کرده بود، ولی چند روز بعد خبر آمد که حالش کاملاً خوب است. پدربزرگش امسال، پیش از حرکت به من گفت: «از امام رضا(ع) ممنونیم؛ با مهر درخشان رفتین مشهد بهش بگو نوکرتیم».بعد با همان تواضع همیشگی‌اش اضافه کرد: ما خادم امام رضا(ع) بودن را عنوان بزرگی برای خودمان می‌دانیم… ما فقط خادم زوار امام رضا(ع) هستیم.

خانواده ویژه مهر درخشان

در طول سفر، همراهی خادمان حرم و خادمیاران مشهد برای افراد دارای شرایط خاص، شانه‌ای مطمئن بود؛ از جابه‌جایی ویلچرها تا کمک در اسکان و دسترسی به صحن‌ها.
حال و هوای مشهد در میان کاروان پیچیده، در گوشه‌ای از صحن حرم مطهر امام رضا(ع)، مادر خانواده هفت‌نفره با چادری که روی شانه‌هایش لغزیده بود، دست دخترانش را محکم گرفته بود؛ چهار فرزندی که سال‌هاست با ناتوانی ذهنی زندگی می‌کنند و آخرین‌بار سال ۱۳۹۲ توانسته بودند به حرم منور امام رضا(ع) برسند. پدر خانواده، آرام‌تر از آنچه در چهره‌اش می‌گذشت، کنارشان قدم برمی‌داشت.
مادر وقتی از سفر سال ۹۲ یاد می‌کرد، چشم‌هایش پر از اشک می‌شد: «آن سال با هر سختی بود بچه‌هایم را آوردم. نمی‌توانستم بدون آن‌ها بروم و باید با سختی می‌آوردمشان. حتی کربلا هم با همه سختی‌ها بردمشان. دل ندارم جایی بروم و بچه‌هایم را نبرم؛ هرچقدر هم که سخت باشد».اما امسال، به‌گفته خودش، سفر رنگ دیگری داشت؛ او می‌گفت: به لطف امام رضا(ع)، این بار سفر راحت‌تر شد… هم کمک خادمیاران، هم برنامه‌ریزی کاروان.همه سختی‌های گذشته یادم رفت، خدا را شکر در کنار فرزندان و کمک خادمان، از سفر لذت بردم.

اولین غذای حضرتی

مادر از لحظه اعلام دعوت گفت که در دل تک تک اعضا، با یک تماس تلفنی و خبر دعوت چه حال و هوایی ایجاد شد و از لحظه‌ای که خانواده فهمیدند قرار است یک وعده میهمان مهمانسرای حرم حضرت باشند حال دلشان پر از هیجان شد؛ مادر روایت می‌کند: ‌نمی‌دانید چه ذوقی کردیم، این نعمت بزرگی بود که از بهشت امام رضا(ع) نصیبمان شد.

آقا همه رو شفا بده...

در روایت‌های مادر از زیارت اول و حرم، صحنه‌ای بود که نمی‌شد از آن گذشت: گریه دختران خانواده، همان وسط زیارت، همان لحظه‌ای که دست‌هایشان به ضریح رسید.
صداهای بریده‌ بریده‌شان که التماس می‌کردند: «آقا… همه مریضا رو شفا بده… آقا همه رو خوب کن...».جای تعجب داشت که حتی برای خودشان هم کمتر دعا می‌کردند و دلشان برای دیگر بیماران گرفته بود.
پدر خانواده هم در صحبت کوتاهی که داشت، پس از دعای فرج و شفای فرزندانش، فقط یک آرزو داشت: کاش دوباره قسمت شود با همین سهولت، با همین آرامش، بچه‌هایم را ببرم پابوسی آقا اباعبدالله(ع).

مادر فاطمه؛ اشکی که این بار از ناامیدی نبود

در سمت دیگر کاروان، مادر «فاطمه» دختر پانزده ساله مبتلا به اتیسم حتی پیش از شروع گفت‌وگو هم بغض داشت. هنوز چند جمله نگذشته بود که اشک‌هایش جاری شد؛ «به خدا خسته شده بودم… خیلی. یک وقت‌هایی فکر می‌کردم من را یادشان رفته...».او از روزی گفت که تماس دعوت به سفر مشهد را دریافت کرد؛ «از شدت گریه نمی‌توانستم حرف بزنم… اشک شوق بود، انگار خدا خودش یادمان کرده بود».اما نقطه اوج روایتش جایی بود که فاطمه به پنجره فولاد رسید.
مادر فاطمه گفت: چسبیده بود به ضریح… گریه، گریه… فقط می‌گفت آقا… من را خوب کن… لطفاً خوبم کن.مادر با دستمالی که مدام خیس می‌شد، ادامه داد: دست از ضریح برنمی‌داشت. انگار همه حرف‌هایش را همان‌جا می‌گفت. من فقط نگاه می‌کردم و می‌گفتم خدایا شکرت که رسیدیم.
برای این مادر، این سفر چیزی بیش از زیارت بود و به قول خود او در لحظه به لحظه سفر به این فکر می‌کرد که خدا هنوز حواسش به دل ما هست… و می‌گفت: همین یک چیز برای کل عمرم بس است .

پایان سفر؛ امیدی که دوباره زنده شد

کاروان «مهر درخشان» در روزهای اقامت در مشهد، فقط برنامه‌ زیارتی نداشت؛ هر روزشان میان صحن و سرای امام‌رضا(ع)، جلسات فرهنگی، همراهی خادمیاران و رسیدگی ویژه به خانواده‌های دارای شرایط خاص می‌گذشت. برای بسیاری از این زائران، نظم و آرامشی که کاروان فراهم کرده بود، تجربه‌ای کاملاً متفاوت از سفرهای گذشته بود. خادمان حرم و نیروهای بنیاد کرامت رضوی، همان ستون پنهانی بودند که سفر را ممکن می‌کردند؛ از انتقال ویلچرها تا همراهی زائران کم‌توان در مسیرهای شلوغ صحن‌ها.حضورشان سبب شده بود خانواده‌ها بار سال‌ها سختی را برای ساعتی هم شده زمین بگذارند و با خیال راحت زیارت کنند.

پایان سفر

در پایان سفر، وقتی اتوبوس آماده بازگشت به شاهین‌شهر می‌شد، نگاه‌ها دیگر مثل آغاز مسیر نبود. مادر خانواده هفت‌نفره، چشم به گنبد که دوخته بود، زیر لب گفت: «ما یک بار دیگر زنده شدیم… همین کافی است».پدر فاطمه، دختر اتیسمی کاروان، آرام از پشت شیشه یک نگاه طولانی انداخت و زمزمه کرد: «همین که دیدیمش، همین که صدایمان را شنید بس است».
سفری به درخشندگی مهر امام رضا(ع)طرح «مهر درخشان» برای این زائران فقط یک سفر نیست؛ بازگشت امید است، بازگشت باور، بازگشت ارتباطی که شاید سال‌ها میان بیماری، فقر، خستگی و فراموش‌شدن، رنگ باخته باشد.
چهاردهم تا بیست‌وپنجم آبان برای این ۴۵ زائر، فصلی کوتاه اما تعیین‌کننده بود؛ فصلی که شاید نامش «سفر» باشد، اما حقیقتش روایتِ دوباره رسیدن است؛ روایت خانواده‌هایی که سال‌ها دور مانده بودند و حالا با کمک بنیاد کرامت رضوی و خادمان حضرت رضا(ع) دوباره به آغوش حرم برگشتند، با امیدی که سال‌هاست چشم‌به‌راهش بودند.

خبرنگار: امیرعلی مقدم

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha